آپادانا

نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است...

آپادانا

نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است...

اگر... دوستت دارم!!!

اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست

اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم

                                      دوستت دارم

یه پیام

حضرت محمد(ص):

مالی بهتر از عقل و عبادتی بهتر از تفکر نیست.

 

 

تا حالا شده؟!!!

 گفته ها و نگفته ها....

تا حالا شده انقدر دلت تنگ بشه که ندونی چه کار کنی؟! حتی ندونی واسه کی انقدر دلتنگی؟!!! واسه خاطر چی؟!!! کی یا چی بوده که واسه بودنش در کنارت انقدر بی تابی می کنی؟ تا حالا شده؟...

آره من الان این مدلی شدم احساس سردرگمی عجیبی بهم دست داده می دونم دلم تنگ شده ولی واسه کی نمی دونم....

شاید دلم تنگه واسه یکم رفاقت...یکم صداقت...یکم دیوانگی و عشق و حال...یه جینگال مهربونی بیشتر...یکم صفا...یکم وفا!

شایدم تنگه واسه کسی که همه چیزمه...هستی و وجودمه...

تنها امیدم به روزهای قشنگ آینده...تنها کسی که فقط اونه که می تونه بذر خنده رو روی لبم بکاره...کسی که تنها اونه که می تونه وقتی رنجور و خسته از این روزگار آروم می شینم و دستام خیس میشه از اشکام و کنج اتاقم می شینم و واسش می گم از دلتنگی هام از دغدغه هام از خوشی ها و نا خوشی هام ... با لبخند ملیحش با صداقت تمام توی چشمام خیره میشه و خوب به حرفام گفته ها و نا گفته هام گوش می ده بعد دستام رو توی دستای مهربونش فشار می ده و با صدای گوشنواز و آهنگ قشنگ همیشه گیش میگه:تمام میشه عزیزم...دوست دارم...مطمئن باش که تنهات نمی ذارم...حالا بگو یا علی و دوباره از نو شروع کن...!

آره...آره...آره

دلم واسه همین تنگه.آخی... خودش می دونه که بازم مثل همیشه بهش نیاز دارم ...کاش بیاد هر چه زودتر.

کاش شما هم فهمیده باشید کی رو می گم!!!!

 

!!!

بدون شرح!!!!!!!!!

 من دیدم تو را که لبخند می زدی به احساس من

من شنیدم که هزار بار می گفتی:

دوستت دارم!!!

من احساس کردم کاملا احساس کردم

که دست های لرزانم را گرفتی و ... تابستان شدم!

من دیدم شنیدم و کاملا احساس کردم...

من...

این فلسفه ی بیدار شدن از خواب عجیب مرا اذیت می کند!!!

می دانم که ناراحتت کرده ام

می توانی دعوایم کنی

می توانی به احساسم سیلی بزنی

می توانی شعری را که امروز برایت گفتم پاره کنی.

می توانی تا همیشه مرا چشم انتظار بازگشتت بگذاری

...

یک کار دیگر هم می توانی بکنی

 می توانی لبخند بزنی....!!!!         (پرستو عوض زاده)